روابط عمومی گروه اطلس- تا همین نیم قرن قبل با یک قلم، برخورداری از خطی خوش و داشتن مدرکی از ششم ابتدایی تا دیپلم کافی بود که در ادارهای دولتی دستتان بند شده به جرگه ارتزاقکنندهها از «آب باریکه» بپیوندید. این حاصل بسته شدن شیر نفت به اقتصاد رانتینر کشور بود و حتی تا اواخر دهه شصت هم، اوضاع بدین منوال میچرخید. روالی که سبب حجیم شدن بروکراسی دولتی و فراخی سفرهاش بود. از ابتدای دهه هفتاد با تغییر رویکرد دولت وقت و استارت زدن فرآیند موسوم به «سازندگی» سبب شد موسم تعدیل سپس تعدیل همان سیاست نوین، فرا رسد، کمی بعد از تعدیل اقتصادی نسخه «تثبیت» پیچیده شد و سایهای از سیاست خارجی بر سر اقتصاد ایران اسلامی همواره سنگینی میکرد، اما نه چنانکه دو دولت سازندگی و اصلاحات دچار قفل شدگی شده، از تداوم برنامههایشان به کل باز بمانند. این سایه در بدو روی کار آمدن دولت مهرورزان از پس اصلاحاتیها سنگینتر شد، اما صعود قیمت نفت چنان بود که کمتر کسی دچار تزلزل موقعیت، به دلیل اوضاع جاری کشور شد. اما با شدت گرفتن تحریمهای «ظالمانه» و افت و خیز نرخ نفت سایهای که ذکرش رفت چنان سنگین شد که بخش بزرگی از جامعه به خصوص طبقه متوسط وزنهای بر شانههایشان احساس میکردند، وزنهای که با تمام سنگینیاش قابل حمل به نظر میرسید. اما با نزدیک شدن پایان دولت احمدینژاد فشار از شانه به کمر و زانوان اقشار میانی شیفت کرد. این وضعیت طبقه متوسط بود، دهکهای پایینتر جامعه برای چرخاندن چرخ زندگیشان دچار زحمت تحملناپذیری شدند . اما روی کار آمدن دولت «تدبیر و امید» با برنامه جامعی که برجام خوانده میشد گویی توان تازهای به جان جامعه دمیده شد. بعد از سالها دلار که میرفت سر به سه هزار تومان ساید، سرعتش کند، سپس، دنده معکوس کشید و از آن عدد فاصله گرفت عنان کار بهگونهای مدبرانه و امیدوارانه تدبیر میشد که احساس اطمینان در جامعه خوشبینانهتر از واقعیت جاری بود. از بد اقبالی ما، در ینگه دنیا مردی پا به کاخ سفید گذاشت که اهمیت و حرمتی برای توافقهای منعقده فیمابین دولت قبل از خود قائل نبود وی طی دوسال هم به کشورش و همچنین دوست و دشمن آسیب رساند. در کشور ما که دولتی به نام تدبیر و امید در راند دوم با رای چشمگیرتری به کارش ادامه میداد در برابر بدعهدی شرکای غربی، دستگاه دیپلماسی تدبیرش بیرنگ شده بنابراین در همان دورهای که در بدوش دهها میلیون تن با آرایشان رای اعتماد امیدبخشی به روحانی و تیمش اهدا کرده بودند، افزایش قیمت بنزین، فشار را ورای آستانه تحمل جامعه برد و جو کشور ملتهب شد. روندی نزولی که تا به امروز رو به افول ادامه داشته و جان اقتصاد این کشور را به لب رسانده است. ما ایرانیها اغلب تحت فشار عملکرد معقولانهتری در پیش گرفته و ایدههای مقبولتری از افکارمان ساطع میشود. اکنون که چند صباحی است نخست از صادرات نفتی خبری نبود سپس که صادرات به مرور، اما پیوسته افزایش یافت حاصل محصول صادره، یعنی ارز معتبر خارجی وارد چرخه اقتصادمان نشد و این بیکاری، گرانی لجامگسیخته و رکود تورمی موسوم به «بیماری هلندی» را بهطور سهمگینی افزایش داد. دولت نیز طبق معمول سادهترین گزینه را بهترین انتخاب به شمار آورده، با چاپ بیرویهتر اسکناس میکوشد به تعهدات مالی حداقلیاش عمل کند و البته بدهی انباشته به بانک مرکزی بیش از پیش تلنبار شده و دیگر کار به جایی رسیده که با مدرک سیکل، خطی خوش و قلمی در جیب مستخدم ادارهای دولتی شدن به رویایی خلسهآور تبدیل شد. در حالی که اگر هیچ یک از وقایع منتج بدین نتیجه، به وقوع نمیپیوست هم، عاقبت نفت و گاز به پایان میرسد و تا ابد نمیتوانیم با رانت ثروت خدادادی سرخوشانه روزگار بگذرانیم. اینجاست که وقتی در انتهای طی طریق مسیری، دیواری سرساییده به آسمان است لاجرم باید ایستاد، تامل کرد و اندیشید که این مسیر یگانه راه حصول به مقصود بود یا دهها راه نرفته پیش رویمان بوده و هست که نه تنها نرفتیم، بلکه حتی بدان، آنگونه که شایسته است، نیندیشیدهایم. ما از زمان عقد قرارداد دارسی و فواره زدن نفت در مسجدسلیمان چون سهلالوصولترین راه پیشمان بود با اشتیاق بیآنکه انتهای ره که شاید بنبست باشد و بود، بیاندیشیدن به دیگر راههای موجود، سراسیمه به سمت نه مقصد بلکه بنبست مختوم به دیوار بلند دویدیم. نفت، گاز و درآمد حاصله از این محصولات آنقدری کارمان را راه میانداخت که بعضا از احتمال ته کشیدن نفت در چاهها سخن میراندیم، اما این فقط در حد حرف بود و بس و منتج به اتخاذ تصمیمی پیشگیرانه نمیشد.
اکنون تحت همان فشاری قرار داریم که باید بنا بر سنت ما ایرانیان افکاری بدیع و راهگشا به اذهانمان متبادر شود. به لحاظ ژئوپلیتیکی ایران را «لولای منطقه» نامیدهاند، زیرا کشورمان به مثابه دالانی بزرگ بین بزرگترین دریاچه طویل جهان در شمال و خلیج فارس و دریای عمان (مکران) در جنوب است بنابراین در نخستین گام برای آنکه نفسی بگیریم و خفقان اقتصادی را نه با اسکناسزایی بیپشتوانه پشت سر بگذرانیم به نظرم به عنوان دانشآموخته تجارت و بازرگانی باید به ترانزیت اندیشیده بلافاصله دیپلماسی مرتبط و بسترساز را در پیش گرفته و با توجه به بسترهای موجود با انتقال نفت و گاز خود به شبه قاره و همچنین چین و ترانزیت گاز ترکمنستان به ترکیه و از آنجا به اروپا درآمدی بیش از آنچه از فروش نیم بند و زیر قیمت نفت به دست میآوریم برای اقتصادمان درآمدی مطمئن بسازیم. اما ترانزیت انرژی تنها فرصتمان نیست، ایران میتواند در حوزه دیجیتال و اتصال غرب به شرق و حلقه اتصال اینترنت بر بستر فیبر نوری با هزینهای بسیار کمتر نسبت به انتقال اطلاعات بر بستر دریا، حرفی برای گفتن داشته باشد. اقتصاد ما اکنون همچون بیماری است که برای عمل زیبایی یا جراحی خال گوشتی به کلینیک مراجعه نکرده، بلکه موجودی در حال احتضار است که باید فیالفور به اتاق عمل منتقل و حیاتش تداوم یابد تا گام به گام بیمار رو به موت را به زندگی بازگردانده سپس شاید تا زمان نه چندان دور به چهرهآرایی و دوربازو و زیبایی اندامش نیز مبادرت کنیم، اما اکنون باید این حقیقت تلخ را بپذیریم که اقتصادمان حکم بیمار اورژانسی را دارد و با نپذیرفتن این واقعیت فقط از بهبودی فاصله گرفته و از شانس بیمار میکاهیم.
تاریخ خبر : 1402/03/04